بی سوادی انصار امام احمدالحسن کذاب
بی سوادی انصار امام احمدالحسن کذاب

بی سوادی انصار امام احمدالحسن کذاب

تضعیف روایت وصیت احمدگاطع

أخبرنا جماعۀ ، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری ، عن علی بن سنان الموصلی العدل، عن علی بن الحسین ، عن أحمد بن محمد بن الخلیل ، عن جعفر بن أحمد المصری ، عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد ، عن أبیه الباقر ، عن أبیه ذی الثفنات سید العابدین،عن أبیه الحسین الزکی الشهید ، عن أبیه أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیهوآله وسلم - فی اللیلۀ التی کانت فیها وفاته - لعلی علیه السلام: یا أبا الحسن أحضر صحیفۀ ودواة.فأملا رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وصیته حتى انتهى إلى هذا الموضع فقال: یا علی إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماما ومن بعدهم إثنا عشر مهدیا ، فأنت یا علی أول الاثنی عشر إماماسماک الله تعالى فی سمائه: علیا المرتضى، وأمیر المؤمنین، والصدیق الأکبر، والفاروق الأعظم، والمأمون، والمهدی، فلا تصح هذه الأسماء لاحد غیرک. یا علی أنت وصیی على أهل بیتی حیهمومیتهم، وعلى نسائی: فمن ثبتها لقیتنی غدا، ومن طلقتها فأنا برئ منها، لم ترنی ولم أرها فی عرصۀالقیامۀ، وأنت خلیفتی على أمتی من بعدی. فإذا حضرتک الوفاة فسلمها إلى ابنی الحسن البرالوصول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنی الحسین الشهید الزکی المقتول، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه سید العابدین ذی الثفنات علی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الباقر،فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه جعفر الصادق، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه موسى الکاظم، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الرضا، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد الثقۀ التقی، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه علی الناصح، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه الحسن الفاضل، فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد علیهم السلام. فذلک اثنا عشر إماما، ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیا، ( فإذا حضرته الوفاة ) فلیسلمها إلى ابنه أول المقربین له ثلاثۀ أسامی: اسم کإسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد، والاسم الثالث:المهدی، هو أول المؤمنین

از امیر المومنین علیه السلام روایت است که فرمود:

پیغمبر در همان شبی که از دنیا رفتند دستور دادند که کاغذ و دواتی بیاورند.پس شروع به نوشتن وصیت خود کرد تا به اینجا رسید و فرمود:ای علی بعد از من دوازده امام خواهد بود و بعد از آنها دوازده مهدی؛ ای علی تو اولین امام از آن ائمه دوازدهگانه هستی که خداوند در آسمانش تو را بچندین نام نامگذاری کرده است:مرتضی؛امیر المومنین؛صدیق اکبر؛فاروق اعظم؛المأمون؛المهدی پس هیچ یک از این اسامی شایسته شخصی غیر از تو نیست.ای علی تو وصی من بر اهل بیت من هستی و بر زنان من چه مرده و چه زنده؛ پس هر آنکه را که نگهداری به دیدار من آید هر آنکه را که طلاق دهی از آنان من نیز از وی بریء هستم.نه آن زن مرا درقیامت خواهد دید و نه من وی را!ای علی تو خلیفه من در امت من هستی ، هر گاه وفاتت رسید ، خلافت را به پسرم حسن نیکوکاروصول واگذار کن ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی ذی الثفنات واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفر صادق واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضاواگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد ثقه تقی واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسیدآن را به پسرش علی ناصح واگذار کند ، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد (ص) واگذار کند ، پس آنها دوازده امام هستند . سپس بعد از او دوازده مهدى مى باشند . هر گاه وفات محمد مهدی رسید آن را به پسرش اول مقربین واگذار کند ، براى او سه اسم است . یک اسمش مانند اسم من ، و اسم دیگرش اسم پدرمن است ، و آن عبد الله و احمد است ، و نام سوم مهدى است . و او اولین مومنان است

الغیبۀ-الشیخ أبوجعفر الطوسی-ص 151 - مؤسسۀ المعارف الإسلامیۀ - قم المقدسۀ 

احمد بن اسماعیل این روایت را اصلی ترین و بزرگترین دلیل وی بر امامت خود و مهدویت خود میداند و بهمین جهت نیز بعد ذکر این روایت می نویسد:

وهذا هو الإنذار الأخیر لکم من الله ومن الإمام المهدی (ع) وما بعده إلا آیۀ العذاب والخزی فی هذه الحیاة الدنیا ، وفی الآخرة جهنم یصلونها وبئس المهاد لمن لم یلتحق بهذه الدعوة.

و این آخرین هشدار از طرف خدا و امام مهدی علیه السلام است ولی دیگر از ورای آن نشانه های عذاب است و خواری در این دنیا و جهنم در آخرت برای هر کسی که به این دعوت ملحق نشده است! 

وی بعد از این سخن، برای منکرین امامت خود دو حکم را صادر می کند:

وأعلن بأسم الإمام محمد بن الحسن المهدی (ع) أن کل من لم یلتحق بهذه الدعوة ویعلن البیعۀ لوصی الإمام المهدی (ع) بعد 13 رجب 1425 ه ق فهو :

-1 خارج من ولایۀ علی بن أبی طالب (ع) وهو بهذا إلى جهنم وبئس الورد المورود وکل أعماله العبادیۀ باطلۀ جملۀ وتفصیلا فلا حج ولا صلاة ولا صوم ولا زکاة بلا ولایۀ .

أن رسول الله محمد بن عبد الله (ص) بریء من کل من ینتسب ألیه ولم یدخل فی هذه الدعوة همکنون من به اسم امام محمد بن حسن المهدی علیه السلام اعلان می کنم که هر کسی که به این

دعوت ایمان نیاورد واعلان بیعت با وصی امام مهدی نکند، از تاریخ 13 رجب سال 1425 قمری به بعد:

-1 او خارج از ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده و جایگاهش جهنم است و تمامی اعمال عبادی اش بلااستثناء باطل بوده ودیگر نه حجی و نه نمازی و نه روزه ای و نه زکاتی برای وی بدون ولایت_منظور ولایت احمد بصری_ باقی نخواهد ماند!

-2 بلاشک نبی اکرم (ص) نیز از هر کسی که خود را به وی منتسب می کند_خود را مسلمان می داند_ ولی به این دعوت لبیک نگفته اعلان بیعت نمی کند بیزار و بریء است!

متن این سخنان در سایت خود احمد الکاطع تحت عنوان بیان البرائۀ موجود است

http://almahdyoon.org/bayanat-sayed/221-albara2a

با توجه به این سخن دیده می شود که قطعا پشتوانه ی اینچنین اتمام حجتی قوی ترین و راسخ ترین نظریه و دلیل احمد بصری می باشد در مجاب کردن شیعیان.

بررسی تطبیقی حدیث وصیت

سند روایت

با توجه به این که احمد بصری طی ادعای عجیب گفته است سند روایت صحیح است این کلام وی رامبنای کار قرار داده و بحث خواهیم کرد که آیا سند صحیح است یا نه!

سند صحیح طبق سخن علامه عبد الهادی الفضلی در اصول الحدیث و نیز سخن شهید ثانی بزرگوار درکتاب البدایۀ فی علم الدرایۀ و نیز در الوجیزة فی علم الدرایۀ از برای مرحوم بهبهانی و مقباس الهدایۀعلامه مامقانی و بزرگان دیگر، یعنی:

حدیثی که تمامی روات آن 1- شیعی امامی 2-عادل 3- ضابط(دقیق در روایات) بوده باشد

علامه عبد الهادی الفضلی می نویسد:

الحدیث الصحیح هو المسند الذی تتامت فیه سلسلۀ السند من آخر راو له حتى المعصوم الذی صدر منه الحدیث ، مع اشتراط أن یکون کل واحد من الرواة فی جمیع أجیال الروایۀ إمامیا عادلا ضابطا فی حفظه للحدیث ونقله له .

حدیث صحیح همان حدیث مسنَد است که سلسله سند آن درنهایت به معصوم می رسد که صاحب حدیث است ولی با این شرط که تمامی روات از این شروط برخوردار باشند که: شیعی امامی و عادل و

ضابط در حفظ ونقل حدیث بوده باشند

اصول الحدیث-علامه عبد الهادی الفضلی-ص 107 - مؤسسۀ أم القرى للتحقیق والنشر - بیروت

أخبرنا جماعۀ ، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری ، عن علی بن سنان الموصلی العدل ، عن علی بن الحسین ، عن أحمد بن محمد بن الخلیل ، عن جعفر بن أحمد المصری ،عن عمه الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی عبد الله جعفر بن محمد الصادق

در این روایت بغیر از جماعۀ  و ابی عبد الله البزوفری هیچ یک از روات نه شیعی بودنشان و نه حافظ و ضابط بودنشان ثابت نیست چون اصلا در کتب رجالی ذکر نشده اند

1علی بن سنان الموصلی العدل

این روای کسی است که هیچ توثیقیه ای از برای وی وجود ندارد.

عجیب که پیروان احمد از سر عجز و بی جوابی می گویند که آن لقب العدل که بر اسم علی بن سنان گره خورده است نشان گر آن است که وی ثقه و شیعه است!

ما چندین و چند جواب برای این اطروحه ضعیف مطرح کرده ایم که با سکوت یاران احمد مواجه شده است:

1 -گفتیم که از اساس ویژگی سند صحیح این است که تمامی روات آن عادل و ضابط و شیعه امامی بوده باشند در حالی که لقب : العدل صرفا می تواند عادل بودن وی را و با غض نظر از برخی موارد

شیعه بودن وی را ثابت کند ولی از کجا می توان مطمئن شد که وی ضابط در روایت نیز بوده است؟

ضبط و حفظ روایت ربطی به صادق و عادل بودن راوی ندارد بلکه به میزان دقت وی و عدم فراموش کاری وی برمی گردد که هیچ اشاره ای به این مطلب نشده است!

2 -از اساس این لقب العدل را خود اهل تسنن به این روای داده اند!فلذا رابطی به شیعیان ندارد.

علامه خوئی در معجم رجال خویش که جامع همه کتب رجالی می باشد نظریه نهایی در مورد این شخص را صادر کرده و  می نویسد:

کان یوصف بها بعض علماء العامۀ ، فلا یبعد أن یکون الرجل من العامۀ

علی بن سنان را علمای عامه لقب(عدل( دادند!پس اصلا بعید نیست که همین علی بن سنان هم از

مخالفین باشد

 معجم رجال الحدیث-ج 13 -ص 50 - ناشر:مرکز نشر الثقافه الاسلامی-قم

یعنی حتی همین دلیلی که خود انصار ارائه داده اند سندی بر کذب سخن احمد و اشتباه وی در تصحیح سند بوده زیرا وقتی حدیثی از یک اهل تسنن که حتی اگر ثقه باشد روایت شود سند روایت از صحتبه وثاقت نزول می کند.

علامه عبد الهادی الفضلی در این باره می نویسد:

الموثق : وهو ما دخل فی طریقه من لیس بإمامی ، ولکنه منصوص على توثقه بین الأصحاب

حدیث موثق:آن حدیثی که در سند آن شخصی غیر امامی وجود داشته باشد هرچند که اصحاب الحدیث وی را توثیق کرده باشند

فلذا حتی اگر بفرض محال اینگونه تصور کنیم که علی بن سنان را علمای شیعی توثیق کرده اند(درحالی که یک سخن دال بر وثاقت وی یافت نشده است) باز هم سند روایت صحیح نیست و موثق هست زیرا تأکید بر عامی المذهب بودن وی شده که از اساس ادعای احمد را باطل می کند 

3 -حتی خود همین لقب « العدل » لقبی نیست که بتوان با آن حکم به عدالت یا وثاقت یک روای داد.

علامه خوئی در ترجمه الفقیه الدارمی العدل می نویسد:

الفقیه الدارمی العدل: لا یبعد أن الرجل من العامۀ, وأن کلمۀ من ألقابه, وهذه کلمۀ تطلق علىالکُتاب فی القضاء والحکومات, فیقال: کاتب العدل

الفقیه الدارمی العدل:هیچ بعید نیست که این شخص از عامه اهل تسنن باشد واین کلمه العدل ازالقاب وی باشد. واین لقب به عریضه نویس های دادگستری اطلاق می شده است و می گفتند: نویسنده عدل.

معجم رجال الحدیث-ج 6-ص 210 - ناشر:مرکز نشر الثقافه الاسلامی-قم

حال واقعا می توان گفت که علی بن سنان الموصلی العدل یک شخص ثقه و امامی شیعی است؟

عجیب تر که برخی از اینها می گویند چونکه شیخ علی النمازی گفته است علی بن سنان الموصلی ذی روایۀ شریفۀ است یعنی روایات خوبی دارد، پس قطعا او ثقه شیعی دوازده امامی است!

حقیقتا وقتی چنین ادلاتی از اینچنین اشخاص دیده می شود بهتر و بیشتر پی به استبعاد اینان از عقل وعلاقه وافرشان بر فتنه انگیزی برده می شود.

پاسخ اول از جهت علم الحدیث:

این که شخصی روایات خوب ذکر کند در علم الحدیث و خاصه رجال با عنوان صالح الحدیث یا نقی الحدیث یاد می شود.

این عنوان نیز عنوان توثیق علیا نیست و سند روایت را از صحیح به حسن تنزل می دهد زیرا راوی ممدوح است ولی وثاقت و عدالت حدی اعلی وی و حتی مذهبش معلوم نیست.

عبد الهادی فضلی در کتاب اصول الحدیث شصت و شش اصطلاح برای افراد موثق ذکر کرده است که در احدی از آنها اشاره به صالح الحدیث یا شریف الروایه بودن نشده است!

همچنین بعد از این شصت وشش اسم دوازده اصطلاح را از برای تعدیل و تقویت راوی ذکر می کند که باز هم این لفظ در میان آنها نیست!

بلکه بعد از ذکر الفاظ توثیق و اتمام آنها در قسمت ذکر الفاظ مدح و تحسین ،لقب نقی الحدیث راذکر می کند که دلالت بر مدح راوی دارد و راوی ممدوح نیز قطعا با راوی موثق شیعی دوازده امامی در گوناگونی بوده وباز هم مبطل سخن احمد الکاطع در تصحیح روایت می باشد.

همچنین الشیخ ابو الفضل المازندرانی بعد از ذکر الفاظ توثیق و اتمام آنها اینچنین می نویسد:

صالح الحدیث ، مشْکُور ، خَیرٌ ،فاضلٌ ، خاص ، ممدوح ، زاهد ، عالم ، صالح ، قَرِیب الأمرِ ، مسکُونٌ إلى رِوایته ؛ فالأقوى عدم الاکتفاء بها ؛ لأنّها أعم من المطلوب . نعم ، یفید المدح، فیلحق حدیثُه بالحسنِ .

الفاظی مثل: صالح الحدیث ؛مورد احترام؛نیکوکار؛فاضل؛خاص؛ممدوح؛زاهد؛عالم؛صالح؛قریب الأمر؛آرامش یافته بروایت او(یعنی روایاتش شریفه و مقبوله مذهب باشد؛دقیقا همان سخن شیخ نمازی در

مورد یک روایت علی بن سنان موصلی) پس بهتر است که به این الفاظ اکتفاء نشود چون اینهاعمومیت بیشتری نسبت به آنچه که ما می خواهیم دارند!

بله این الفاظ افاده مدح و تعریف از راوی کرده و صرفا حدیث را حدیث حسن می کند

 رسائل فی درایۀ الحدیث-شیخ ابو الفضل المازندرانی-ص 135 - دار الحدیث للطباعۀ والنشر

پاسخ دوم از جهت مصداق:

در کنار مجموعه مطالبی که گفته شد ،آیا واقعا صرفا می توان ذی روایۀ شریفه بودن یا صالح الحدیث

بودن و احادیث خوب داشتن و روایات خوب را ذکر کردن دلیل بر وثاقت دانست؟محمد بن اسماعیل البخاری که تقریبا همه علمای اعلام شیعی و عرفای بروایات و رجال می دانند که یک نوع کینه ی خفته در وجود وی نسبت به احادیث فضائل اهل بیت بوده است در کتاب خود باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه دارد! وحتی بن تیمیه بضی روات مناقب حضرت امیر را نقل کرىن!

حال آیابن تیمیه و چون بخاری در آن باب روایات شریفۀای مثل حدیث منزلت راذکر کرده است پس ثقه است؟

قبل تر نیز اشاره کردیم که این شخص را علمای عامه حسب کلام علامه خوئی لقب العدل داده بودند وعلامه نیز اعتقاد داشتند که به احتمال ممکن خود علی بن سنان از اهل تسنن باشد فلذا بهیچ عنوان نمی توان از این سخن شیخ نمازی سوء استفاده کرده و وثاقت و تشیع و امامی بودن وی را ثابت کرد.

حتی خود شیخ نمازی نیز بعد از ذکر اینکه وی روایت شریفی نقل کرده است می گوید: تفید حسنه وکماله: حسن وکمال وی ثابت می شود!

یعنی خود شیخ نمازی هم هیچ حرفی از وثاقت یا تشیع یا عدالت یا ضبط روایت وی نمی زند.

2علی بن الحسین

شخصی که علی بن سنان این روایت را از وی نقل کرده است علی بن حسین نام دارد که اصلا نمی دانیم کیست!

زیرا دهها راوی به این اسم و در طبقات مشابه وی وجود دارد که سیلی از افراد مورد اعتماد ویاضعیف و کذاب و... در میان آنها وجود دارد.

تنها راه شناخت وی روش شیخ و تلمیذی یا همان الروای و المروی عنه است که تا بحال نه از جانب

انصار احمد و نه از طرف شیعه هیچ استنادی در این باب پیدا نشده است.

وقتی از انصار احمد بصری می پرسیم چرا علی بن حسین که هیچ کس نمی داند کیست را توثیق کرده و به این سخن «! زیرا وی پدر شیخ صدوق است » : و حکم بر تشیع و وثاقت وی می دهید می گویندمیرزا حسین نوری استناد می کنند:

إن الموجود فی کتب الأحادیث والرجال التعبیر عن والد الصدوق بقولهم : علی بن الحسین ، أو علی بن بابویه

آنچکه در کتب احادیث و رجال از پدر شیخ صدوق تعبیر می شود:علی بن حسین یا علی بن بابویه القمی است.

خاتمۀ المستدرک-ج 1-ص 316 - مؤسسۀ آل البیت )(ع( لإحیاء التراث - قم - ایران

در حالی که اساسا اینها با یک تدلیسی خواسته اند یک فهم سقیم و غلط را از سخن شیخ نوری بدست اورند.

شیخ نوری در خانمه مستدرک شبهه ای را مطرح می کند که شخصی گفته است:

نویسنده کتاب فقه الرضاء ، علی بن موسی است که وی همان پدر شیخ صدوق است

سپس در رد این سخن می گوید که اصلا اسم پدر شیخ صدوق علی بن موسی نیست بلکه آنچه که درکتب احادیث برای وی نوشته می شود علی بن حسین یا علی بن بابویه است نه علی بن موسی.!

یعنی صرفا اسم پدر شیخ صدوق علی بن حسین بن موسی بن بابویه است و در کتب احادیث با لفظ علی بن حسین نوشته می شود نه علی بن موسی.

ولی کواطع از این سخن شیخ نوری یک قاعده علی الإطلاق ساخته اند که در هر جایی روایتی بیاید که علی بن حسین نوشته شود منظور پدر شیخ صدوق است که فقر علمی در این سخن و فهم مغرضانه وبرداشت ناصحیح آنها از سخن شیخ نوری واضح و مبرهن است.

درضمن خود شیخ طوسی علیه الرحمۀ بنص صریح این سخن را رد کرده است و شخصا فرموده است که تمامی روایاتی که من از پدر شیخ صدوق نقل می کنم فقط دو طریق أخذ دارد:

أخبرنا بجمیع کتبه و روایاته الشیخ المفید رحمه الله والحسین بن عبید الله ، عن أبی جعفر ابن بابویه ،عن أبیه .

ما از تمامی کتب و روایات پدر شیخ صدوق به دو طریقه خبر دار شدیم:

1 -شیخ مفید رحمه الله از شیخ صدوق(ابوجعفر محمد بن علی بن حسین) از پدر شیخ صدوق

2 -حسین بن عبید الله از شیخ صدوق از پدر شیخ صدوق

الفهرست-الشیخ ابو جعفر محمد الطوسی-ص 157 - مؤسسۀ نشر الفقاهۀ

ولی این در حالی است که سند شیخ طوسی تا علی بن حسین در این روایت اصلا و ابدا حتی در یک راوی هم باهم در تطابق نیست:

ابوجعفر الطوسی أخبرنا جماعۀ ، عن أبی عبد الله الحسین بن علی بن سفیان البزوفری ، عن علی بن سنان الموصلی العدل ، عن علی بن الحسین

و این سندی ست بر کذب دعوی احمد و اشتباهات مهلک طرفداران وی و بی سوادی محض انصاراحمد در ایتاء ادلۀ برای ایمان به او و دعوتش.

3احمد بن محمد بن الخلیل

این راوی هم همانند سایر افراد وبلکه کم فروغ تر از آنان است زیرا خود شیخ نمازی می گوید که احدی از علمای رجال وی را در کتب خود ذکر نکرده اند و این شخص در کتب تراث شیعه فقط سه حدیث مروی عنه دارد

حتی خود ناظم العقیلی بزرگ نصیر احمد بصری هم به این قضیه اعتراف کرده می نویسد:

ولم یبق أحد من رواة الوصیۀ لم یعلَم تشیعه إلَّا أحمد بن محمد بن الخلیل

احدی از روات حدیث وصیت باقی نماند الا اینکه تشیع وی را اثبات کردیم جز احمد بن محمد بن الخلیل

انتصاراً للوصیۀ-ص 4

وقتی اثباتشان مثل اثبات تشیع علی بن حسین و علی بن سنان باشد می توان عمق فاجعه ای که درقضیه احمد بن محمدبن خلیل به جان خریده اند را فهمید.

4جعفر بن محمد المصری

این شخص هم هیچ توثیقیه ای در کتب شیعه ندارد و مهمل بوده و ذکر خیری از وی در مکتوبات نیست.

اما از عجایب روزگار این است که انصار احمد می گویند که چون ابو عبد الله الذهبی و إبن حجرالعسقلانی(دو تن از بزرگان رجالی عامه) این شخص را رافضی لقب داده است پس قطعا ثقه و شیعه است.!

ناظم العقیلی بزرگ نویسنده و حامی احمد بصری این سخن را بعنوان دلیل انصار احمد بصری بروثاقت و تشیع جعفر المصری می آورد!

ولی آیا واقعا این سخن ارزش علمی دارد و چون ذهبی به وی رافضی گفته است پس وی حتما شیعه است؟!

قطعا جواب منفی است! زیرا که اقوال ذهبی یا غیر ذهبی اصلا و ابدا برای شیعه حجت نیست؛ خاصه که وی دشمنی خاصی با فضائل مولا علی علیه السلام و اهل بیت اطهارش داشته است 

.

ذهبی در ترجمه حاکم نیشابوری شافعی می نویسد:

عنْ محمد بنِ طَاهرٍ، أَنَّه سأَلَ شَیخَ الإِسلَامِ عبد اللَّه بنَ محمد الأَنْصارِی عن الحاکم فقال: الإمام فی الحدیث رافضی خبیث.

محمد بن طاهر از شیخ الإسلام ابو اسماعیل الأنصاری در مورد حاکم نیشابوری پرسید پس گفت:وی امام در حدیث بوده ولی یک رافضی خبیث است

المعجم المختص بالمحدثین-ابو عبد الله الذهبی-ص 303 - مکتبۀ الصدیق، الطائف-السعودیۀ

یا درمورد بن ابی شیبه وسبط بن جوزی هم را اتهام به تشیع کردن!

حال آیا انصار احمد البصری می توانند حاکم نیشابوری شافعی را شیعی خالص ثقه حکم داده ومجموعه روایاتی که در باره فضائل عمر و ابابکر در کتب این شخص هست را قبول کنند؟

فلذا این استدلال احمد و یاران وی اوهن من بیوت العنکبوت است.با توجه به این مطالب دیدیم که سند این روایت بشدت مغشوش و غیر قابل اعتماد است و دلایل مبرهنی بر عدم اعتماد به این روایت موجود است   .

 

-برگرفته از کتاب استادبیرامی ردیه قاطع بر احمد گاطع